درس‌هایی از دیوید گاگینز | بااراده‌ترین انسان روی زمین

دیوید گاگینز را به اسم بااراده‌ترین انسان روی زمین می‌شناسند. کسی که از دویدن متنفر است اما قهرمان دو ماراتن می‌شود. به قول خودش در تهِ تهِ ظرف یادگیری و هوش قرار دارد اما در چهل و نه سالگی در حال تحصیل آن هم به روش مخصوص خودش است. کتاب او یکی از پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز بوده و در حال حاضر یکی از مولتی‌میلیونرهای جهان است. این مطلب، خلاصه‌ای از ۳ نکته‌ای‌ست که من از ویدیوی گفت‌وگوی اندرو هوبرمن و دیوید گاگینز یاد گرفتم.

 

  • حواست باشد که خودت را در معرض قضاوت چه کسانی قرار می‌دهی

«من اجازه نمیدم ازم مستند بسازن چون در این صورت به همه این شانس رو دادم که بی‌جهت قضاوتم کنن و برن روی مخم. اعصاب خوردکُن‌ترین چیز تو دنیا برام اینه که مردمِ نرمال به خودشون اجازه بدن منو قضاوت کنن. اینکه بگن: «ای بابا، چقدر زندگی این یارو کوفتیه، کی خوشش میاد اینجوری زندگی کنه؟»

 

حق با دیوید است. جمله‌هایی شبیه به این را همه‌ی ما مردمِ معمولی گفته یا شنیده‌ایم. در واکنش به کسانی که به قول خودمان زندگیِ نرمالی ندارند ما فقط همین یک سلاح را داریم. به خودمان حق انکارِ روش زندگیِ آنها را می‌دهیم و این درحالیست که آنها روزی مثل ما زندگی کرده‌اند و خوب می‌دانند زندگیِ نرمال، خیلی هم آش دهن‌سوزی نیست اما ما هیچ‌وقت مثل آنها زندگی نکرده‌ایم.

در یک مقیاس کوچک، زندگی هر کدام از ما هم مورد حمله‌ی آدم‌های نرمال قرار می‌‌گیرد. آدم‌هایی که به بی‌خیالی و بی‌هدفی و مصرف‌گرایی و در یک کلام «زندگیِ نرمالشان» افتخار می‌کنند. این آدم‌ها اکثریت افراد اطرافمان را تشکیل می‌دهند پس شاید بهتر باشد راه حلی برای در امان ماندن ازشان داشته باشیم. اما راه حل این نیست که بیشتر و بیشتر از اشتیاق‌ها و چالش‌هایمان برای آن‌ها توضیح بدهیم، چون در نهایت هم برای آن‌ها هیچ معنایی نخواهد داشت. راه حل این است که کمتر خودمان را در معرض قضاوت‌شان قرار دهیم. اشتیاق‌ها و چالش‌های خودخواسته‌ی هر کدام از ما، در هر زمینه‌ای که باشند، ارزش آن را دارند که در معرض قضاوت آدم‌های «نرمال» قرار نگیرند.

  • برای صدای بی‌امانِ قلب‌مان که هرگز اجازه نمی‌دهد آرام بگیریم

 

«من هر روز اون صدای ذهنی‌م رو می‌شنوم که تشویقم می‌کنه برگردم به همون ورژن به درد نخور خودم. وقتی که نصفه شب از خواب بیدار می‌شم و می‌خوام برم بدوم اون صدا مدام تو ذهنم میگه که ولش کن کی حال داره بره بدوئه، بسه دیگه سختی کشیدن بگیر بخواب، و من هر لحظه دارم باهاش می‌جنگم.»

ما فکر می‌کنیم آدم‌های دیگر ذاتن موفق، پُرکار و خستگی‌ناپذیراند. فکر می‌کنیم هیچوقت وسوسه نمی‌شوند و تنبلی و دلسردی سراغشان نمی‌آید؛ در حالیکه این، مکانیسم طبیعیِ ذهنِ همه‌ی ماست و اینطور نیست که بقیه بدون خستگی و به‌راحتی با زندگی و هدف‌هایشان مواجه شوند.

هر کسی که کاری انجام می‌دهد، حتی اگر خیلی خیلی به آن علاقه داشته باشد، بازهم این صدا وسوسه‌ا‌ش می‌کند که راحت‌طلبی را به چالش‌ها ترجیح بدهد. این صدای بی‌امان، طبیعت همه‌ی انسان‌هاست که هرگز آرام نمی‌گیرد و همه‌ی ما باید هر روز، با آن مواجه شویم. فردا که از خواب بیدار شدی و وسوسه‌ی برگشت به تخت‌خواب سراغت آمد، این را به خودت یادآوری کن که در این جدال تنها نیستی و آن‌هایی که زودتر از تو بیدار شدند هم با همین وسوسه مواجه بوده‌اند.

درواقع آنچه که دوپامین یا هورمونِ پاداش را در بدن انسان بالا می‌برد، درد کشیدن در مسیر چالش‌هاست نه رسیدن به خودِ هدف، پس به قول دیوید گاگینز: «اجازه نده زندگیت خیلی راحت و بی‎چالش باشه. وقتی برای خودت چالش‌های جدید درست می‌کنی همه‌ی اون چالش‌ها برات دریچه‌ی خودشناسی‌ان، تا ببینی چه توانایی‌هایی داری که اصلن ازشون خبر نداشتی.»

  •  ثروتمندان چه انگیزه‌ی برای کار و تلاش دارند؟

«من الان مولتی میلیونرم و اصلن نیازی نیست که اینجوری کار کنم، می‌تونم تا اخر عمرم هیچ کاری نکنم. وقتی جوون‌تر بودم به خودم می‌گفتم: نمی‌تونم صبر کنم برای روزی که انقدر وضعم خوب باشه که دیگه نیاز نباشه اینجوری سخت کار کنم و سختی بکشم. ولی الان دارم همون کارا رو انجام میدم و این یه انتخاب خودخواسته‌ست. هر کاری که هر روز انجام می‌دم دقیقن همونیه که باید انجام بشه نه اون چیزی که باید بهش برسم. لذت زندگیِ من در جنگیدنه.»

برای خیلی‌هایمان همیشه این سوال مطرح بوده: ثروتمندانی که نیازی به پول ندارند چطور هم‌چنان باانگیزه در تلاش‌ هستند و بعضی‌هایشان حتی بیشتر از بقیه‌ی آدم‌ها کار می‌کنند؟

برای ما به دست آوردن پول حتی اگر هدف اصلی کار نباشد، حداقل بخش مهمی از آن است. اما مثل اینکه جایی هم در زندگی وجود دارد که انگیزه از انجام کاری، فقط  انجامِ همان کار است نه رسیدن به چیزی دیگر. وقتی کاری را صرفن برای خودِ آن و لذتِ حاصلش انجام می‌دهی احتمالن در نهایت محصولات جانبی مثل پول، رفاه و توجه را هم به دست می‌آوری. این رویکردی است که باعث می‌شود وقتی ثروتمند و مشهور هم شدی، به پوچی نرسی و مدام فکر نکنی گمشده‌ای برای یک زندگی کامل داری. وگرنه چه بسیار انسان‌هایی که در اوج ثروت و شهرت و رفاه، هم‌چنان از فقدانِ گمشده‌ای رنج می‌برند.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط