۳ جمله­ ای که نمی ­دانستید گفتنشان به یک دانشجوی پزشکی چقدر می ­تواند آزاردهنده باشد

جامعه­ ی پزشکی کنونی، مثال بارز آن ضرب ­المثل است که می­ گوید :« بیرونمان دیگران را کشته، درونمان خودمان را.»

آن واقعیت­های نسل پزشکی پیشین خیلی وقت است که به افسانه پیوسته، اما تصورات عمومی هنوز بر پایه­ ی همان­ ها بنا می­ شود. چه بسا یک دانشجوی پزشکی هم روی همان تصورات پا در این مسیر گذاشته، چون  در ۱۸ سالگی اینکه آدم دقیقا و عمیقا بداند قرار است برای باقی زندگی­اش چه کند، نه تنها خوب نیست بلکه عجیب هم هست. انتظار عجیبی که قلاده ­ی انتخاب را به گردن آدم­ها می ­اندازد تا آنقدر در مسیر بمانند که دیگر تاول­ های زیر پایشان اجازه­ ی خارج شدن را به آن­ها ندهد.

در این مسیر که تا درونش نباشی سنگلاخ ­هایش را نمی ­بینی، کلمه­ هایی هم به سهو از سمت دیگران پرتاپ می­ شود که طی کردن راه را سخت ­تر می­ کند.

 

چه امتحانی داری؟ مگه میان­ترم­ها شروع شدن؟

آنچه در یک ترم دانشکده ­ی پزشکی می­ گذرد هیچ شباهتی به یک ترم معمولی دانشگاهی ندارد. امتحان­ ها از همه­ جا کش می­آیند و خودشان را در تمام طول سال ( نه ترم، کل سال) پخش می ­کنند. ­برای یک دانشجوی پزشکی فقط یک سوال با معنی می­ تواند وجود داشته باشد: الان چه امتحانی داری؟ (نه اینکه الان امتحان داری یا نه)

 

اشکال نداره اگه درسات سختن، چند سال دیگه انقدر پول درمیاری که یادت میره

شاید بیراه نباشد که بگویم اولین سوالی که آدم­ها بعد از شنیدن قبولی یک نفر در رشته­ ی پزشکی به ذهنشان می­رسد این است که آیا فلانی پاروهایش را آماده کرده ­است؟ و اگر در جواب بشنوند که در حال حاضر یک جراحی ۶ ساعته در یک بیمارستان دولتی مبلغی نزدیک به ۶۰۰ هزارتومان به جیب بیخودی باد کرده ­ی جراح می­رساند، به هیچ وجه باور نمی­کنند. مبالغ دریافتی کنونی پزشک­ها (خصوصا جوان­ ترهای تازه­ کار) به قاشق هم نمی ­آید چه برسد به پارو. اما این را فقط کسانی می­دانند که وسط میدان هستند. میدانی که ازهر جناحی می­تواند مورد حمله قرار بگیرد و سازمان نظام پزشکی ­اش هم میدان و آدم­ های داخلش را به حال خود رها کرده و گاهی هیزم در آتش جناح­های دیگر هم می­ریزد.

 

تخصص­ت رو حتما زیبایی انتخاب کن، الان پول تو زیباییه

شنیدن مکرر این توصیه از سمت کسانی که حتی تو را نمی ­شناسند فقط یک پیام دارد: «تمام زحمت­هایی که کشید­ه ­ای و درس ­هایی را که خوانده­ ای را بگذار در کوزه و آبش را بخور.»

پیامی که باعث می­شود خودت را در حال تزریق بوتاکس تصور کنی در حالیکه ذهنت پر از اسامی بیماری­ها و فیزیوپاتولوژی­های آن­ها است. بعد پژواک صدای اساتیدت را بشنوی  که برای تحقیر یک جمله­ی ثابت را به کار می­بردند: «اگه انتخابت اینه که در آینده ژل بزنی لازم نیست سر کلاس من بشینی.»

 

نتیجه

من می­دانم که مسیر درک متقابل ما آدم­ها، بیشتر وقت­ها باید برای رسیدن به مقصد از فرعی تجربه های مشابه بگذرد. اما شاید بتوان با راهنمایی کمی در این مسیر پیشتر رفت. بهتان اطمینان می­ دهم که با نگفتن این سه جمله می­توانید رابطه ­ی بهتری با یک دانشجوی پزشکی که اطرافتان وجود دارد بسازید. البته اگر ساختن این رابطه مسئله ­تان باشد.