۱۴۰۲-۱۱-۱۴
- ۶:۴۰ ساعت آرزو به دل ماند که من یکبار به محض هشدار دادنش بیدار شوم. امروز هم ده دقیقه تاخیر دارم. اما خوشبختانه بدون هیولای PMS یا سندرم پیش از قائدگی از خواب بیدار شدم. همینش جای شکر دارد. تمام روزهای هفتهی قبل همراهم بود و وحشیانهتر از همیشه بیحوصلگی و افسردگی را به جانم انداخته بود.
- خواستم به صبحانه تنوعی بدهم اما خب گند زدم. حُمُص یا دیپِ نخود بدمزه از آب درآمد. دست از پا درازتر به نیمرواسفناجِ همیشگیام برگشتم. این همیشگی که میگویم از دو هفته قبل شروع شده. از وقتی تغذیهی سالم را شروع کردهام. از وقتی چراییِ صبحانهی پروتئینی را فهمیدم و با کربوهیدرات جایگزینش کردم. وقتی کربوهیدرات (نان و انواع مواد شیرین) را وارد بدن میکنیم خیلی سریع قند خون را به ۷۰ میرساند. آستانهای که در آن انسولین ترشح میشود و شروع به حذف این مواد از خون و انتقالشان به سلولهایمان میکند. خیلی زود همهی آن چه که خوررده بودیم هضم میشود و حس سیریمان از بین میرود. اما اگر مواد پروتئنی مصرف کنیم این زمان طولانیتر میشود و برای مدت بیشتری سیر میمانیم و مدام دنبال چیزی برای خوردن نمیگردیم. حذف نان از صبحانه خیلی آسانتر از آن چیزی که فکر میکردم به عادت تبدیل شد.
- ۱۵/۵۰ بعد از بیمارستان و باشگاه و آماده کردن ناهار فقط یک اشاره لازم دارم که روی تخت بیفتم. این افتادن اگر به یک ساعت استراحت ختم شود اشکالی ندارد. اما میدانم کِش میآید. چندین و چندین ساعت کِش میآید. بعد به هیچکدوم از کارهایم نمیرسم. لپتاپ را باز میکنم تا استارتِ مغزم با مرورِ فصلهای قبلی زده شود. ریپ میزند و هر چند دقیقه یکبار خیز برمیدارد برای خاموش شدن. مقاومت میکنم. اولش سخت است. تا وقتی که برسی به قانون اینرسی. به جایی که مغزت بخواهد در همین حالت جدید بماند. اولش خیلی سخت است. خواب پشت پلکهایم میدود و حواسم را پرت میکند.
- ۱۶/۲۰ به اینرسی رسیدم. خواب همچنان در کمین است اما جسمی که من باشم میخواهد حالت جدیدش را حفظ کند. با یک سرعت ملایم ادامه میدهم. کاش اولش سخت نبود.
- ۱۷ دو ساعت زمان برای آماده کردن پست جدید دربارهی وبسایتم در نظر گرفتهام. اگر در این دو ساعت متن و ویدیو و خردهکاریهای سایت را تمام کردم که فبها. اگر نشد حق ندارم اصرار کنم. میگذارمش برای فردا. برنامهریزیِ حجمی-زمانی شوخی حالیاش نمیشود. شش دانگِ حواسش به خودت و تنبلی و کمالگراییات هست تا دست از پا خطا نکنی.
- ۱۹ دو ساعت صرف مسائل ویرایشی سایت و مقالهها کردم. فکر نکنم به این زودیها بتوانم پست مذکور را بگذارم. کمِ کمش دو هفتهای زمان لازم است. در خوشبینانهترین حالت شاید به دورهی سوم سایت نویسنده برسد. اشکالی هم ندارد. حداقلش فهمیدم چقدر کار دارم. باید برایش برنامهریزی کنم.